قسمت سیزدهم داستان

ساخت وبلاگ
هوا سرد بود ولی نشستم بدنم خسته بود ولی نشستم انقدر نشستم تا حمید اومد بیرون گفت ستاره بیا تو چرا لجبازی می کنی؟ گفتم نه من نمیام تا بهم نگی چی شده نمیام تو. گفت اگر این جا یخ هم بزنی من چیزی ندارم بهت بگم خودت اذیت میشی و مریض میشی گفتم اشکال نداره قسمت سیزدهم داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 37 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 19:11

شب ها، آه از این شب ها اما من عاشق همین شب ها هستم اما روزها وای بر این روزها که مرا پرت می کند از خود به بیرون هر چه می خواهم خود را واردش کنم نمی گذارد. اما شب ها، این شب های پر مسیر مرا در خود جای می دهد و غرق در خودش می کند. می دانی منظورم چیست؟ قسمت سیزدهم داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 31 تاريخ : جمعه 13 فروردين 1400 ساعت: 19:11

قسمت چهاردهم داستان

 

 

 

 

 

 

 

تیک تیک، تیک تیک...

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 19:36

قسمت پانزدهم داستان

 

 

 

 

صدا نزدیک شد و درب باز شد...

 

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 60 تاريخ : جمعه 16 اسفند 1398 ساعت: 19:36

به آسمون تاریک که از پنجره ی ماشین پیدا بود خیره شده بودم، درست مثل کودکی هام...

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22

دو روز پیش انقد خوشحال و شاد بودم و حس خوب داشتم که از این حس خوبم خیلی خوشحال بودم اما امروز مثل اون روز نیستم، هنوز یاد نگرفتم چیکار کنم که همیشه حس خوب داشته باشم البته به نظرم خیلیش دست خود آدم نی قسمت سیزدهم داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 65 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22

  یکی از بهترین قسمت های زندگی که باعث میشه آدم از زنده بودن خودش لذت ببره وقتیه که یکی از عادت های ناخوبش(مثبت بد) رو که چند وقته درگیرشی و نمی تونی کنار بگذاریش، موفق بشی که ترکش کنی و شکستش بدی. ای قسمت سیزدهم داستان...ادامه مطلب
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 58 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22

چشم هایم خیره به دیوار رو به رو شده بود در آن لحظه های بی خبری چه احساس بدی داشتم منِ تنها، خداوندا آیا بدتر از این هم میشود؟ 

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 59 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22


من مهمان زودگذر دوران جوانی ام دیر یا زود این چند سال جوانی خواهد گذشت و من پا به میانسالی خواهم گذاشت پس حال که میهمان زودگذری هستم دیگر بیتاب و بیقرار رسیدن به آرزوهای جوانی زودگذر نخواهم بود.

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 63 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22

قسمت سیزدهم داستان...
ما را در سایت قسمت سیزدهم داستان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : saravi44 بازدید : 68 تاريخ : جمعه 3 اسفند 1397 ساعت: 3:22